عشقولانه

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عشقولانه

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عکس های فانتزی

بقیه تو ادامه مطلب ........

ادامه مطلب ...

عکس های منتخب

بقیه تو ادامه مطلب .........
ادامه مطلب ...

کاش باور داشتم

 بار الهی...

کاش همیشه باور داشتم که یک نفر در حال نظاره و ثبت اعمال من است. شاید دیگه اون موقعی گناهی نمی کردم، از شرمم... کاش باور داشتم. کاش این را می فهمیدم که گر چه من تورا نمی بینم، تو لحظه ای از من غافل نیستی!

تو خسته نشدی؟!

من از دست خودم خسته شدم. نمی دونم تو چه جوری از من خسته نشدی و هنوز آزادم گذاشتی. شاید این آزادی که بهم دادی واسه اینه که تو هم از دسته من خسته شدی. حق داری. به جون خودت حق داری. آخه بنده اینقدر نمک نشناس؟! چی بگم؟! شرمنده ام. اما تو خودت خالق منی. خودت بهتر از هر کسی می دونی چی آفریدی. خودت می دونی چقدر درون من پر از هوا و هوس های گوناگون هست و من چقدر سست اراده ام. اگه ارده ای هم باشه ازش استفاده نمی کنم. آخه نمی خوام به خودم تو این دو روزی که خود تو بهم فرصت دادی سختی بدم. ولی باورت می شه همیشه ناراحتم؟! ناراحتم که چرا نتوستم بنده خوبی واست باشم. یکی که از وجودش به خودت ببالی خدا. من پست، من حقیر، من کم ارزش، اما تو که بزرگی، تو که خدایی، فقط یه چیز و ازم هیچ وقت دریغ نکن. ستار العیوب بودنت رو. همیشه گناهام و بپوشون. خودت که می بینی دیگه بسه. نزار کسه دیگه ای بفهمه من کی هستم.

سنگ صبورم

رفیق من سنگ صبور غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام

هیچکی نمیفهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم

مجنونمو دلزده از لیلیا
خیلی دلم گرفته از خیلیا

نمونده از جوونیام نشونی
پیر شدم پیر تو ای جوونی

تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست

اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد

اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش


تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست


اگر بیای همونجوری که بودی
کم میارن حسودا از حسودی

صدای سازم همه جا پر شده
هر کی شنیده از خودش بیخوده

اما خودم پر شدم از گلایه
هیچی ازم نمونده جز یه سایه

سایه ای که خالی از عشقو امید
همیشه محتاجه به نور خورشید

تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست


اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد

اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش


تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست

فقط زنده باد عشق

نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@

امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه

فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم

عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش

حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای

سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو

طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی

باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته

بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از

رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت

گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو

به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری

گفتم که تو می دونی،سرخاک

تو می میرم ، ولی

تا لحظه مردن

نمی گیرم

دل از

تو

هنوز...

بدم می آید از این دلهای دوزاری
که با اشاره ای میشکنند

و افتخار میکنم به خودم

که با همه تلخی هایت

هنوز دلم برات تنگ میشود.

عکس های عاشقانه

بقیه تو ادامه مطلب...
ادامه مطلب ...

عدم

راوی غصه ها شدم این دیگه حاشا نداره
ببین دل شکستمو، ببین دیگه نا نداره؟
تو جنگ آسمونو ماه چشام فقط یه ناظره
تنم برای جون دادن همیشه حی وحاظره
حرمت سقف آسمون دیگه شکسته مهربون
اونم داره میره سفر دیگه شدم بی همزبون
ازعشق واون همه صفا چندتایی مونده خاطره
دیگه کسی نمی شینه غروبا پشت پنجره
عشقم شده عروسکی افتاده دست بچه ها
چی می دونن ازعاشقی آدمای پر مدعا
تنهایی منظره رو، نظارگر شدم بازم
با بوسه قاصدکا براتون آهنگ بسازم؟
تا مرز خونه خدا تا شب بازم قدم زدم
برای دیدن خودم، یه سری به عدم زدم
توعشق ودلدادگیا، سهم منم شده جنون
دارم میمیرم ای خدا شکنجه می شم از درون

رویای محال

سوالمو جواب نداد میگه حرفام گنگ براش نذاشت که من راهی بشم به زیر بارون چشاش
سوالمو جواب نداد ، گفتش که دوستت ندارم
نمی تونم توی دلت گلای عشقو بکارم
حال منو نفهمیدش وقتی که رفتش بی صدا 
ندید که غم عشقشو من کشیدم تا به کجا
نفهمیدش که بعد از اون، سایه ای حتی ندارم
نمی دونم دونست یا نه ، تو این شبا بی ستارم
نفهمیدم چشاش چطور یک دفعه منو جادو کرد
تا لب دره سقوط چه طوری منو راهی کرد
جاده هارو طی می کنم تا دورشم ازیاد چشاش
اشک منو درمیاره طرز قشنگ خنده هاش
دستای مهربونیشو نداد به دست سرد من
قبول نکرد که عاشقه، این دل بیچاره من
بعد جواب سرد اون، دل مثل بچه ها شده 
سهم منم از عشق اون، گریه بی صدا شده
قلم تو دستم دوباره گریه رو از سر می گیره 
از این همه مکر و دروغ جون می ده آروم می میره
همه می گن ساده نباش رفته که رفته بی خیال
اسم اونو دلم نوشت، تو آرزوهای محال

بوم دنیا

حالا من اینجا نشستم روبه روی بوم دنیا ساده وخسته و تنها، چشم به راه صبح فردا
حرفای صمیمی تو همشون تلخن و سنگین
تموم شبای عمرم مثل حرفات شده غمگین
یادمه مادر بزرگم زیر گوش من می گفتش
قصه زندگی ما قصه سنگ و شیشه
روزای زندگی ما سیاه مثل همیشه
من هنوز اینجا نشستم توی این سکوت ساحل
خودم اون جا بودم اما فکر من یه جای باطل
فکر من یاد گذشتس فکرفصل بچگیا
همشون گذشتن اما از اونا چی مونده حالا
من دارم مثل یه ماهی، جون می دم آروم می میرم
نمی دونم وقت مردن چرا آروم نمی گیرم
نگو واسه مردن من هنوز این لحضه ها زوده
خیلی وقته مردم اینجا کسی با خبر نبوده
واسیه دیدن مرگم روح من چه دیر رسیده
توی اون شب و شلوغی، هیچ چیزی انگارندیده 
توی بخت وسرنوشتم می دونی که من اسیرم
یه روزی بهار بودم من حالا من خود کویرم.

برایش

من از با تو چه می خواهم



می دانی؟


من از با ماه


همانی کز نفس های نگاهم ،


سخت می آشفت


و اکنون سایه اش تنگ است


من از خورشید


که خجلت می کشید از عشق سوزانم به یک انسان


من از دریا،من از باران و حتی خاک


این خاکی که در دستان تو


بس سالیان است 


شکل هر بی شکل می گیرد


من از هر رنگ،بی رنگی 


من از یک آسمان،هفت آسمان سرمست


دلتنگی


چه می خواهم؟ می دانی؟


از این مردم


از اینانی که شب ها


طرح خنجر می کشند بر صورت زنها


از این مردم


از آنانی که حیلت،مکر،عریانی


به خلوت می کنند و


شومی افکارشان را عشق می نامند.....خداوندا


چه می خواهم،می دانی؟


مرا با دلقکان شوم بخت صحنه ی دنیا


امیدی نیست


نمی دانی،نمی دانی............